مقدمه :
قبلا باید عرض کنم اختلافات فراوانی بین شیعه و وهابیت وجود دارد . از ان جمله توحید و شرک ، زیارت ، شفاعت ، علم ، حیات پیامبر و امام و ...
مسئله اساسی در عقیده وهابیت یا سلفی ها در این است که توحید را بسیار محدود کرده و اکثر اعمال شیعه را بدعت ، شرک و خارج از دین می دانند. درصورتی که شیعه اعتقادات خویش را مستند به کتاب و سنت پیامبر می کند و برای اعمال خود دلایل محکمی دارد .
نکته حائز اهمیت این است که وهابیت نه تنها با شیعه ، بلکه با اهل تسنن نیز اختلافات اساسی دارد .
ا بن تیمیه با هردو گروه علمای شیعه و اهل سنت دعوا داشت . محمد بن عبدالوهاب نیز اولین اختلافات را با پدرش شیخ محمد و برادرش شیخ سلیمان که سنی مذهب بودند ، شروع کرد .
درراستای بیان مکتب قرآن و اهل البیت (ع ) در زمینه زیارت , کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) نوشته سید ابوالفضل برقعی را پیرامون مسئله زیارت مورد نقد و برسسی قرار می دهیم . پیش از پرداختن به کتاب لازم است چند نکته را تذکر دهم .
1-این جانب از پیروان امام المتقین حضرت علی علیه السلام بوده و هستم . اعتقاد من به ایشان نه در این زمینه است که او را فقط فردی بزرگ بدانم ، بلکه حضرت مولی الموحدین را امامی منصوب از جانب خدا و منصوص می دانم . اصول و فروع دین را از جانب آن بزرگوار و فرزندان معصومش پذیرفته ام .
2 - با توجه به بحث و مطالعه و نشست و برخاست علمی با پیروان اندیشه وهابیت در ایران در طول سالهای متمادی ، اهداف و محتوی و روش های مطرح کنندگان اعتقادات ضد شیعی در زمینه توحید و امامت و زیارت برای اینجانب کاملا روشن و گویا می باشد .
3 - در بررسی موضوع کتاب جز به قرآن وسنت رسول ص و ادله عقلی استدلال نخواهم کرد. و در مورد احادیث هم باید بگویم که اگر رسول خدا (ص )و ائمه معصومین (ع ) درجائی فرموده اند که روایات موافق کتاب خدا را بپذیرید ، به این معنا نیست که آن برگزیدگان الهی برخلاف قرآن سخن می گویند ، بلکه به این معناست که کلام و احادیث ما همواره موافق قرآن و وحی است . با در نظر گرفتن این مطلب ، استفاده ما ار حدیث سنی و شیعه ، در کنار آیات قرآن ، یکی از پایه های اصلی مستندات ماست ، هما نگونه که سلفی ها با این که به قرآن در ظاهر زیاد توجه دارند، از احادیث هم خیلی استفاده می کنند. ابن تیمیه کتابهایش پر از حدیث است و آن احادیث را از صحیحین و کتاب های دیگر اخذ کرده است . محمدبن عبدالوهاب نیز احادیث بسیاری را از صحیحین و از افرادی چون ابوهریره و عایشه و ابن عباس نقل می کند . ابن تیمیه کتابی به نام ((الفتاوی الواضحه)) در 56 جلد دارد که سعودی ها متجاوز از 40 جلد آن را تا به حال چاپ کرده اند.
4 - باب بحث و مذاکره در این زمینه و سایر مطالب مندرج در این وبلاگ باز است ، و اینجانب آماده پاسخگوئی به سوالات جویندگان راه حق و حقیقت هستم.
نهی زیارت قبور در مکه و تأیید در مدینه :
یکی از مطالبی که در کتاب خرافات وفور و سایر منابع سلفی و وهابی به آن استشهاد شده است ، نهی رسول اکرم (ص ) از زیارت قبور می باشد. در این رابطه باید بگوئیم :
رسول خدا (ص ) در مکه مردم را از زیارت قبور نهی کرده اند. دلیل این مطلب آنستکه : مردم در مکه مشرک و بت پرست بوده اند و یکی از رشته های بت پرستی نیاکان پرستی است . آنها برای پدران واجدادشان نوعی الوهیت قائل بودند.
قرآن در این رابطه می فرماید: ((أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ )1 (حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ )2))
افزون طلبی شما را سرگرم کرد تا اینکه به دیدار قبر ها رفتید .
آیات فوق در مذمت کسانی است که به پدران و نیاکان خویش فخر می کردند و دائما خویشان ، بزرگان فامیل و قبیله یکدیگر را به رخ هم می کشیدند. از قبیل اینکه می گفتند: فلان شاعر عموی من است . پس از اینکه زنده هایشان تمام می شد به سراغ مرده ها و قبرها می رفتند و به تفاخر خود اینگونه ادامه می دادند : فلان مرده از شخصیت های قبیله ما بوده است .
قران هم می فرماید : شخصیت و مرده پرستی شما را آن قدر گرفتار کرده که قبور را زیارت می کنید.
آیه اول , انگیزه زیارت قبور در آیه دوم توسط اهالی مکه و مشرکان را توضیح می دهد. شما مشرکان مکه آنقدر افزون طلبی گرفتار و سرگرمتان کرده که برای نیل به آن به زیارت قبرها می روید . واضح است که آیات فوق در مقام نفی مطلق زیارت قبور نیست ، بلکه نوعی از زیارت ( تفاخر) را که عادت مشرکان مکه بوده است ، مورد مذمت قرار می دهد .
بنابراین پیامبر ص در دوران مکه مردم را از زیارت قبور نهی کرده و اساس این نهی هم , منع از زیاده طلبی و تفاخر به مردگان بوده است . اما درمدینه رسول خدا به زیارت قبور امر کرده است . توضیح این امر آنستکه درمدینه مردم مسلمان ایمانشان محکم شده و توهم مرده پرستی از میان رفته بود. در این فضای اعتقادی نه تنها زیارت قبور مومنین شائبه شرک نداشته است ، بلکه باعث تذکر به آخرت و عبرت می شده است .
خود رسول خدا (ص ) به زیارت قبر مادر رضاعی خود حلیمه سعدیه یا پدرش عبدالله می رفت . اگر رفتن برسر قبر نهی شده باشد ، اولین عمل کننده به این نهی باید خود رسول الله(ص ) باشد.
رسول خدا (ص ) می فرمودند: کنار قبر مردگان بروید ، با آنها صحبت کنید و برای آنها طلب مغفرت کنید و بدانید که آنها کلام شما را می شنوند و ناآگاه از احوالات و سخنان شما نیستند . برای مرگ خودتان عبرت آموزی کنید و دل از دنیا بکنید و به یاد مرگ و آخرت بیفتید .
بهره چنین زیارتی که با نیت عبرت و تذکر به آخرت و اتصال به ارواح متعالی انبیاء و ائمه و مومنین و صلحا و شهدا انجام بگیرد به زائر بازگشت می کند. این زیارت را کسی نهی نکرده و نمی کند و چنان چه سلفی ها و وهابیون این نوع زیارت را نهی بکنند دچار اشتباه و تناقض با قرآن و سنت شده اند.
سید ابوالفضل برقعی در مقدمه کتاب خودش می گوید :
((ما در بررسی موضوع کتاب ( زیارت ) جز به کتاب خدا وسنت رسول ص و ادله عقلی استدلال نخواهیم کرد)).
نقد وبررسی :
ایشان در رابطه با سنت از مخالفت احادیث با قرآن سخن می گویند و می خواهند صحت و سقم احادیث را با عرضه به قرآن به دست بیاورند.
.دیدگاه آقای برقعی و همفکرانش این است که روایات را به قرآن عرضه کنند تا معلوم شود که آن روایت موافق قرآن است یا مخالف آن ؟ در این قسمت یادآوری یک نکته بسیار حائز اهمیت است و ابنجانب در جای خود مطرح کرده ام که اصلا ائمه معصومین (ع ) هرگز سخنی مخالف با قرآن بیان نمی کنند . علاوه بر این نکته خطیر چند مطلب را یادآوری می کنم :
اولا : سخن فوق ( تطبیق دادن حدیث با قرآن ) کلی گویی است و هرگز مفید فایده نمی باشد.
این سخنان شعار گونه را وهابیت وطنی مطرح می کند و می گوید:
((ما احادیث ضد قرآن را قبول نداریم )).
آنچه مهم است تبعیت از روش مناسب در تطبیق احادیث با قرآن است ، که به نظر ما این روش در پیروی کردن از معصومین (ع ) و راه و روش و سیره و سخنان آنها به دست می آید.
ثانیا : آیا اصل ادعای فوق موافق قرآن است یا مخالف آن ؟ قرآنی بودن سخن فوق چگونه ثابت می شود ؟ به استناد کدام آیات می گویند که صحت و سقم سخنان پیامبران و اوصیاء الهی را با عرضه کردن به قرآن باید تشخیص دهیم ؟ مگر شان تبیین قرآن را خداوند به پیامبرش نداده است ؟آیا صحت و سقم برای کسی که در حریم عصمت الهی قرار گرفته است معنا دارد ؟کدام آیات قرآن مراجعه به پیامبر و اوصیای او را در تبیین آیات الهی نفی می کند ؟ منع عقلی در استفاده از فرمایشات معلمین آسمانی قران کدام است ؟ چرا کسانی که پرچم مخالفت با احادیث پیامبر(ص ) و ائمه معصومین(ع ) را به دست گرفته اند ، خودشان تفسیر آیات مشکله می نویسند و برای کلمات خویش ، شان توضیح و تبیین برای آیات قرآن قائلند ؟
ثالثا: با چه معیار و ترازوئی قرآنی بودن سخن فوق اثبات می شود ؟ چه کسی باید تشخیص تطابق روایات با قرآن را بدهد ؟ آقای برقعی یا دیگران ؟ مخالفت احادیث با قران را با ترازوی (اصولیین )اثبات می کنید ؟ یا با ملاک (فیلسوفان) و یا با مبانی( اخباری ها )؟
هر کسی با برداشت و اصول و تفکرات خودش به سراغ فهم قرآن می آید و بررسی می کند که آیا این حدیث موافق قرآن است یا مخالف آن .
رابعا : نظر من این است که ما هم در فهم قرآن احتیاج به سنت داریم و هم در فهم سنت احتیاج به قرآن. در واقع قرآن وسنت لازم و ملزوم یکدیگرند. ما نمی توانیم یک قانون کلی وضع کنیم و بگوییم معیار قرآن است و تمام احادیث را با قرآن می سنجیم.
ما مجملات قرآن را با احادیث می سنجیم. پس نمی توان گفت که معیار سنجش حدیث صددرصد با خود قرآن است و ما باید تمام احادیث را با قرآن بسنجیم به عنوان مثال قرآن دستور داده است : (( اقم الصلوه)).
سوال این است که کیفیت نماز را از کجای قرآن باید بفهمیم . ما برای به دست آوردن کیفیت نماز ناچار از مراجعه به حدیث هستیم . حال که قرار است کیفیت صلوه را از حدیث بفهمیم ، چگونه می توانیم این حدیث را برقرآن عرضه کنیم تا متوجه شویم که این حدیث موافق کتاب الله هست یا نه ؟ مجمل بودن آیه , به وسیله حدیث حل می شود . از طرف دیگر حدیث هم باید بر قرآن عرضه شود.
بزرگانی که سعی در تفسیر قرآن به قرآن داشتند در نهایت چاره ای به جز طرح روایات نداشتند .
سوال ما در اینجا این است که :
((ما باید حدیث را به وسیله قرآن بفهمیم یا قرآن را به وسیله حدیث ؟ یا هر دو رابه کمک هم ؟))
خامسا: :هر آیه موضوع خاص و هر حدیثی نیز جایگاه ویژه ای دارد که باید پیرامون آن گفتگو کنیم و با استفاده از علوم مربوط به قرآن پی به منظور آیه و حدیث ببریم . پس ما در اثر تعمق و تدبر در قرآن وحدیث هر دو یعنی قرآن و حدیث را می فهمیم.
ما نمی توانیم یک قاعده کلی برای همه آیات و احادیث در همه جا وضع کنیم و بگوییم سنگ و ترازوی ما این است و با این ترازو است که همه را می سنجیم . هر آیه برای خودش قاعده ای وهر حدیث هم برای خودش ضابطه ای برای فهمیدن دارد . پس این که ما بخواهیم همه آیات را از یک دریچه و تمام احادیث را از یک روزنه نگاه کنیم صحیح نیست.
سادسا: تفسیر موضوعی قرآن بدون احادیث هم چاره اصلی برای فهم مقاصد الهی نیست . اگر کسی آیات یک موضوع را جمع آوری کرده و بخواهد از آن بهره برداری کند ، به بیراهه رفته است ، زیرا کلمات می توانند هر کدام معانی مختلفی داشته باشند. مثلا کلمه (ولی ) در قرآن معانی مختلفی دارد. ما باید ببینیم ولی در کجاو به چه معنایی مورد استفاده قرار گرفته است ؟ ما نمی توانیم تمام (ولی) های قرآن را در یک جا جمع کنیم و بگوییم در قرآن این کلمه فقط به معنای دوست به کار رفته است و یا همه جا به معنای سرپرست است پس هر آیه در جایگاه خودش باید معنا شود. ]
زیارت بدعت است یا سنت :
نویسنده کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور)) موضوع زیارت قبور را بدعت دانسته اند.
ایشان می گویند :
((یکی از بدعت هایی که هزاران بدعت در آن مندرج است و اکثر ملت ما به آن مبتلا و دلخوش گردیده وعمر و اموال خود را در آن صرف کرده اند ، زیارت قبور و توجه به آن است. ))
نقد وبررسی :
نوشتار ایشان چند ایراد دارد:
اولا : ایشان زیارت را به عنوان بدعت در دین معرفی کرده است . در ابتدای امر باید توضیح دهیم که بدعت به چیزی می گویند که توسط افرادی در دین ایجاد شده و نو ظهور دردین باشد ، در حالیکه زیارت بدعت نبوده و در ادیان و اقوام گذشته وجود داشته و پیامبران برای زیارت کمر همت بسته اند. ما در مباحث پیشین نشان دادیم که پیامبر اسلام در مدینه توصیه به زیارت کرده و خود نیز به زیارت اهل قبور می رفته است . بنابراین بدعت دانستن زیارت از ناحیه ایشان مردود است .
ثانیا : خواننده باید بداند عبارت (( بدعت حسنه )) در کلمات خلیفه دوم و رفتارهای پیروان او مشاهده شده است و شیعه با تاسی به منابع وحی از واژه ((سنت )) به جای بدعت حسنه استفاده می کند
اقسام سنت :
سنت بر دو نوع می باشد:
1 ـ سنت حسنه
2 ـ سنت سیئه
در روایت از نبی اکرم (ص) بیان شده است :
قول النبی ص من سن سنة حسنة کان له أجرها و أجر من عمل بها إلى یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها إلى یوم القیامة
ترجمه :
اگر کسی سنه حسنه ای را بنا بگذارد ، برای او اجر آن عمل و اجر عمل کنندگان به آن تا روز قیامت است و اگر کسی سنه سیئه ای را پایه گذاری کند برای او بار آن عمل و عمل کنندگان به آن عمل است تا روز قیامت....
در زندگی خلیفه دوم مشاهده می کنیم که ایشان ابراز کرده ا ند : نماز تراویح را با جماعت بخوانید. به ایشان گفته شد : رسول خدا نماز تراویح را با جماعت نخوانده است . ایشان پاسخ دادند : این بدعت حسنه است! پس بر اساس نظر خلیفه دوم بدعت به خوب و بد تقسیم می شود.در حالیکه در کتاب خداو سنت رسول و ائمه اطهار (ع ) فقط از بدعت نکوهیده سخن به میان رفته است و به جای بدعت حسنه از کلمه (( سنت )) استفاده شده است .
در همین رابطه قرآن از رهبانیت به عنوان بدعت نکوهش می کند:
((وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ)) (حدید/27)
ترجمه : قرآن می فرماید ما رهبانیت را برای ایشان ننوشته بودیم و ایشان آنرا بدعت گذاری کردند.
نظر به این که خود آقای برقعی بدعت عمر را قبول دارد ، لذا ما با استناد به تقسیم بندی عمر از شخص نویسنده کتاب (( خرافت وفوردر زیارات قبور )) سوال می کنیم : آیا نوظهور بودن زیارت به معنای سیئه بودن آن است ؟ مثلا ما درقرآن آیه ای در رابطه با وقف نداریم ، ولی کل مسلمانان و رسول خدا چیزهایی را وقف کرده ا ند. بنابراین وقف یک سنت حسنه است و به صرف نو ظهور بودن آن ما نمی توانیم بگوییم وقف امر نکوهیده ای می باشد.. با در نظر گرفتن مطالب فوق جا دارد از نویسنده کتاب (( خرافات وفور در زیارات قبور )) سوال کنیم : مبتلا شدن و دلخوشی و صرف مال و عمر برای حقیقتی که هزاران فایده دنیوی و اخروی و دینی و تربیتی دارد ، چه اشکالی دارد ؟آیا اندکی خردورزی ما را به این حقیقت رهنمون نمی کند که زیارت پیامبران و اوصیا ء الهی در حیات دنیوی و اخروی ایشان کمال ایمان است ؟
خلاصه ادعای بی دلیل :
نویسنده کتاب (( خرافات وفور در زیارات قبور )) در رابطه با حیات وممات پیامبر ( ص ) و امام ( ع ) صحبت کرده و خلاصه مدعای ایشان این است که ارواح انبیاء و اولیاء بعد ازشهادت یا وفات دربهشت برزخی و ارواح بدکاران در جهنم برزخی قرار دارند و ما به ارواح انبیاء و اولیاء و ائمه بعد ازشهادت و یا وفات دسترسی نداریم و ایشان از ما بی خبر هستند .
نویسنده کتاب ازصفحه 178 به بعد با استفاده از آیه شریفه ((وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ)) (154/ بقره) در صدد بر آمده است که بگوید : پیامبر و ائمه و شهداء پس از مرگ از زائر خود به هنگام زیارت آگاهی ندارند و علیرغم داشتن حیات برزخی ، از این دنیا بی خبر هستند.
ایشان توضیح می دهند که کشته شدگان در راه خدا (( عندربهم )) یعنی نزد خدای خودشان متنعم به روزی الهی هستند.
نقد و بررسی :
آیات مورد استشهاد نویسنده دلالتی در نفی و یا اثبات آکاهی ارواح از دنیای ما ندارند :
1 - آیه مورد استشهاد و آیه دیگر ((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (169/آل عمران) که اشاره بر همین مطلب دارد ، دلالتی در نفی و یا اثبات آگاهی ارواح از دنیای ما ندارد ، بلکه فقط مقام قرب معنوی شهید را می رساند .
این گونه آیات دو نکته را یاد آوری می کنند :
I – شما به خودی خود نحوه حیات شهید را درک نمی کنید.
II – هر دو آیه فوق یک مطلب مشترک را بیان می کنند و آن این است که شهداء مرده نیستند و علیرغم مرگ ظاهریشان زنده هستند.
روح مومن و روح کافر در بقاء مساوی هستند :
2 - به دیده قرآن ، روح شهید و مؤمن و کافر در بقاء با هم فرقی ندارند و حتی (در غیر موارد استثنا) جسم هر سه گروه متلاشی می گردد ((وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ )) (100/ مومنون) .
قرآن در باره ارواح آل فرعون ، که در کافر بودن آنان شکی نیست ، می فرماید :
((النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ )) ( 46 / غافر)
ترجمه : [اینک هر] صبح و شام آتش بر آنها عرضه مىشود و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مىرسد که] فرعونیان را در سختترین [انواع] عذاب درآورید
اما تاکید قرآن بر حیات شهدا و نفی موت از این گروه نشانه این است که حیات روحانی مقتولین فی سبیل الله تفاوتی ماهوی با ارواح سایر اموات دارد .و لازمه چنین حیات والائی شعور و آگاهی ویژه برای آنان می باشد .به گونه ای که فهم آن برای اکثر مردم زنده مقدور نیست .
تفاوت روح مومن با روح کافر:
پس روح فرعون و روح موسی هر دوبعد از مرگ یا شهادت از نظر بقاء وجود دارند، با این تفاوت که فرعون در جهنم برزخی و موسی در بهشت برزخی است. در این جا مطلبی که باید مد نظر قرار گیرد این است که روح شهید با غیر شهید ، روح مومن با غیر مومن تفاوت دارد و ما این تفاوت و چگونگی روح و زنده بودن آن را درک نمی کنیم و لذا خداوند می فرماید: ((و لکن لاتشعرون)).
البته ما در جای خود بیان خواهیم کرد که (( لا تعلمون )) ها و ((لا تشعرون )) های قران با اذن و عنایت الهی و با تعلیم معلمین آسمانی قران تبدیل به (( تشعرون )) و (( تعلمون )) می شوند ، و به بیان دیگر خداوند متعال از طریق وحی و احادیث در مورد چگونگی روح و زندگی ارواح مومنین به فراخور فهم مخاطبین سخن گفته است . امروزه دانش بشری نیز از طریق علوم مربوط به روح و روان پرده از گوشه ای از اسرار ارواح برداشته است .
3 - ((عند رب)) کجا است ؟
باید بگوئیم : همان گونه که (بهشت) یا (دارالسلام) عند رب هستند ، (جنات تجری) نیز عندرب می باشد . همان گونه که اعتقاد داریم بهشت و دارالسلام وجود دارد و ما نمی دانیم کجا هستند ، شهید هم زنده است و ما نمی دانیم کجا ست ؟
نکته ای که باید مد نظر قرار گیرد این است که : خدا همه جا هست . فردی که در امریکا زندگی می کند نزد خدا است ، من و شما هم که زندگی می کنیم عندرب هستیم .آن فرد هم که در هند زندگی می کند عندرب است .اما من در تهران هستم ود ر امریکا یا هند نیستم و فرد امریکایی نیز در آمریکا است و درتهران نیست . ما محدود هستیم و خدا محدود نیست . ما هر جا باشیم عند رب هستیم .
معنای قرب و بعد از خدا :
پس باید توجه کنیم که قرب وبعد ما از خداوند از نوع دوری و نزدیکی مکانی و ظاهری و جسمی نیست ، بلکه از نوع دوری و نردیکی معنوی می باشد و این مطلب مؤمن و کافر را در بر می گیرد.
پس وقتی گفته می شود شهدا (عند رب) هستند ، منظور مقام قرب خداست نه مقام مکانی .
از آنجائیکه خدا همه جا هست پس شهید هم به اذن و قوه الهی احاطه بسیار وسیعتری از زندگی دنیائی اش به مکانها دارد و محدود کردن او به یک مکان خاص دلیل قرانی و روائی و عقلی ندارد .
تاکید الهی بر حیات ویژه شهدا و قرب معنوی آنها منطقی است که این نتیجه را بدست می دهد که ارواح شهدا از احاطه علمی بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و محدود کردن مکانی و علمی ارواح شهدا با ظاهر آیه ناسازگار است.
تاملی در آگاهی پس از مرگ پیامبران :
آنچه از نوشته های سید ابوالفضل برقعی به پیروی از اندیشه های سلفی گری و وهابیت بر می آید این است که وی علم و آگاهی پس از مرگ پیامبران را منکر شده و این مدعا را در باره ائمه معصومین علیهم السلام نیز تکرار می کنند .در این رابطه ماجرای حضرت عزیر را ازقران مثال می زند . خلاصه ادعای ایشان به شرح زیر می باشد:
(( قرآن می گوید: عزیر از مرده وزنده بودن خودش اطلاعی نداشت ، حتی از الاغ و آب و غذای خودش بی خبر بود ، تا چه برسد به مردمی که از او حاجت می خواستند.
وقتی عزیر از الاغ و آب و غذا وخواب خودش خبر نداشت ، به طریق اولی از کسی هم که برای حاجت خواهی نزد او می آید خبر نخواهد داشت .))
پاسخ :
تأدیب انبیاء :
1 - سید ابوالفضل برقعی دچار اشتباه بزرگی شده است . علاوه بر اینکه استنباط ایشان با منطق قرآن متفاوت است ، ضمنا نامبرده مراتب امر را با هم خلط کرده و به نتایج غلط رسیده است .
توضیح اینکه گاهی خداوند در مقام تأدیب انبیاء است و برای آنها یک نحوه از تذکرات را فراهم می کند تا ایشان را در مقام خودشان متنبه کند.
خداوند به هیچ یک از انبیاء و فرستادگان خودش سند قطعی نداده است که ایشان را در شوونات و مقامات اعطایی نیازمند نکند . بلکه همه مخلوقات در کلیه مقامات و در تمام لحظات گدای خدا هستند ، و این قاعده شامل انبیاء و امامان نیز می شود. همه انسانها - مخصوصا انبیاء - باید احساس نیاز به پیشگاه خداوند بکنند، و این التجاء برای پیامبر خاتم به اشد مراتب محفوظ است .
در تقاضای ((رب زدنی علما)) هیچ فرقی میان انبیاء و دیگران وجود ندارد . تفاوتها به اختلاف رتبه ها بازگشت می کند . هر کسی در رتبه خودش آزمایش می شود. حضرت عزیر و پیامبر اسلام هم در رتبه خودشان آزمایش می شوند. پس ما باید ببینیم جایگاه مطلب چیست ؟ آیا نفی آگاهی مطلق از ماجرای حضرت عزیر مستفاد می شود ؟ ویا تذکر و تنبه به قبض و بسط مقامات اعطائی خدا ؟
بحث سر همین است که بعضی از مواقع بحث ها خلط می شوند.
تعمیم بدون دلیل :
2 – حضرت عزیر یکی از پیامبران الهی در مقابل دهها هزار نفر دیگر از ایشان است.حال خداوند ماجرای یک نفر از انها را بیان کرده و داستان هزاران نفر را نقل نکرده است . آقای برقعی به چه دلیل این مطلب را به تمامی انبیاء تعمیم می دهد . نه تنها هیچ دلیل عقلی ، قرانی و روائی بر اینکه تمامی انبیاء و فرستادگان و برگزیدگان خداوند پس از درگذشت و شهادت دچار بی خبری از این عالم هستند ، وجود ندارد ، بلکه مستندات فراوان از قران و روایات حیات آگاهانه واحاطه وسیع انبیاء به این عالم را اثبات می کند.
تذکر به معاد :
3 – قران در مقام بیان بی خبری پس از مرگ حضرت عزیر از این دنیا نیست ، بلکه آیت الهی را در بازگشت جسمانی پس از مرگ و قدرت خداوند را در این مورد به برگزیده خود یادآوری می کند .
حضرت عزیر در ابتدا به خداوند عرض میکند:
قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا - بقره 259
عزیر پیامبر گفت : چگونه خداوند این اجساد را پس از مرگشان زنده می کند ؟
حضرت ابراهیم هم همین درخواست را از خدای خویش مطرح کرد :
رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى بقره – 260
ابراهیم گفت : خدایا به من نشان بده چگونه مرده را زنده می کنی ؟
خداوند متعال هم زندگی دوباره را به گونه ای به حضرت ابراهیم و به گونه ای دیگر به حضرت عزیر نشان داد. پس همانگونه که مشاهده می شود ، بحث , نشان دادن چگونگی زنده کردن مردگان است ، نه علم و آگاهی پس از مرگ حضرت عزیر (ع ) .
شهداء آگاه به دنیای ما هستند :
ما بحث شهید و گواه را در جای خود مطرح کرده ایم ، و گفته ایم که شهدا و انبیاء به دلیل احاطه وسیع روحی و متنعم شدن از نعمتهای الهی - که علم و آگاهی از عوالم دیگر , یکی از این نعمتهای عظیم است - از این دنیا و دنیاهای دیگرخبر و آگاهی دارند . چگونه ممکن است که خداوند به کسانی اطلاق (( زنده )) کند و به آنها بشارت شادی و بهره مندی از نعمتهای خود بدهد و آنها را وارد دنیای بسیار وسیعتر و عظیم تر از دنیای تنگ و کوچک قبلی کند و آنها بی خبر از جایگاه قبلی خود و مراجعین پیروان خود باشند ؟
آیا کیفیت ((زنده بودن)) با علم و آگاهی سازگاری دارد یا با جهل و ناآگاهی ؟
آیا اگر انبیاء و صلحاء و شهداء آگاهی از دنیای قبلی خود داشته باشند و احوالات فعلی خود را ببیند , حالت شکر گزاری و بندگی او بیشتر خواهد داشت ؟ ویا اینکه جاهل و بی خبر از دنیای کوچک و گذرای قبلی باشند ؟
طرح دو سوال پیرامون نقد و بررسی کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور ))
دوست عزیزی بنام جواد کاشانی به وبلاگ مراجعه نمودند و در قسمت نظرات ذیل قسمت پنجم نقد و بررسی کتاب ((خرافات وفور در زیارات قبور )) سوالاتی مطرح فرموده اند که به بررسی آنها می پردازیم :
سئوالی که کرده اید را بدون پاسخ رها کرده اید.؟واقعاَ خاک زیر پای فرشته چه خاصیتی داشته است ؟ لطفاَ سئوال خود را با دلیل قرآنی و عقلی پاسخ دهید.
شاید در اینکه فرشتگان از کارگزاران خداوند می باشند بحثی نباشد اما اینکه شما ائمه را که مانند دیگر انسانها بشری بیش نیستند و قطعاَ باید مانند دیگر افراد بشر در روز قیامت باید جزء مورد حساب قرار گرفتگان باشند را از کارگزاران الهی شمرده اید باز هم بدون هیچ دلیل عقلی و قرآنی؟
و اما پاسخ پرسشهای برادر گرامیم :
پاسخ سوال اول :
شما تصور فرموده اید که کارگزاران الهی فقط از جنس فرشتگان هستند و حال آنکه خدای متعال مهمترین و اساسی ترین هدف خلقت خود را که در فرآن عبودیت حق متعال بوده است را توسط انبیاء تحقق داده است و امر هدایت انس و جن بوسیله رسولان الهی و خصوصا پیامبر خاتم که از جنس بشر بوده اند صورت گرفته است و اگر حتی خدا می خواست که از ملائکه در این کار استفاده کند آنها را به صورت بشر در می آورد .آیا ملکی که روزی جسم ما را تقسیم می نماید کارگزار خدا است اما پیامبری که خدا برای هدایت بشر و ارتباط معنوی و روزی معنوی مبعوث نموده است کارگزار او نیست ؟ آیا شما در قرآن کارگزاران الهی از جنس بشر ملاحظه ننموده اید اگر مایل هستید به سوره کهف وداستان حضرت خضر مراجعه و ملاحظه خواهید کرد که چگونه عبد صالحی چون خضر علیه السلام به تعلیم الهی امور خدا را انجام میدهد ؟ خدا در ارسال رسولانش ملائکه و انبیا را در یک ردیف ذکر کرده است اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 75حج .
نکته آخر :شما تصور فرموده اید که در روز قیامت خدا به چشم سر رویت شده و در کرسی قضاوت می نشیند هرگز اینگونه نیست و یا در کجای قرآن داریم که ملائکه در مقام قضاوت در روز قیامت قرار می گیرند ؟ اما معقول در روز قیامت این است که آن کسی که حسابرسی بشر را می کند خود از جنس انسانها باشد که در مقام قضاوت از شهوات انسانی آگاه باشد .که در غیر اینصورت مورد اعتراض محاکمه شوندگان قرار می گیرد و این منافاتی ندارد با اینکه رسولان در یک مقام مورد سوال خداوند متعال قرار گیرند و در مقام دیگر بعنوان کارگزار الهی به حسابرسی امت خویش برسند وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ 69 زمر
پاسخ سوال دوم :
اولا همین که یک شخصی درست یا نا درست بواسطه در اختیار داشتن علم یا قدرتی می تواند تصرف محدودی در تکوینیات نماید با آیات فوق کاملا روشن میگردد اگر چه ما نتوانیم مکانیزم این تاثیر و تصرف را بدانیم برای اینکه سامری بتواند چنین تصرفی نماید که از جسد بی جان گوساله ای صدائی را خارج کند نیازمند چند توانمندی است
1 - او میتواند چیزی را ببیند که دیگران یا ندیده اند یا توانائی دیدنش را نداشته اند قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ 96 طه
2 - علم به اینکه آنکسی را که می بیند فرشته ای از فرشتگان الهی است
3- علم به اینکه اثر آن رسول دارای خواص خارق العاده است
4- علم به اینکه اثری از آثار این رسول حیات بخشی است یا حداقل آثار فوق العاده ای برآن مترتب است که امت موسی را که آیات فوق العاده ای را مشاهده نموده اند به ضلالت می اندازد
عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام (1)
سخنان سید ابوالفضل برقعی پیرامون عالم قبر و برزخ تناقض و مخالفت آشکار با فرمایشات حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه دارد. ایشان ضمن استناد به خطبه 82 نهج البلاغه مدعی شده است که عالم پس از مرگ عالمی خالی از حرکات حیاتی بوده و مقامی است که ارتباطش با دنیا قطع گشته و در آنجا از وقایع دنیا خبری نیست. ایشان در بیان این مطلب می نویسند :
((آن حضرت فرموده: « ٍ تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِه» جنازهی میت را فرزندان مهربان و برادرانش به دوش میگیرند و او را تا خانهی غربتش و جایی که زیارتش قطع می شود می برند .))
نقد و بررسی :
امیرالمومنین در بخش های اولیه خطبه 82 نهج البلاغه از حمد وسپاس و نعمتهای بیکران الهی و سفارش به تقوی و ترس از عذاب و خصوصیات دنیا و امتحانات آن سخن می گویند . به منظور آشنا ئی بیشتر با فضای فرمایش حضرتش ، ترجمه فرازهای پیش از عبارات مورد استشهاد آقای برقعی را ارائه می نمائیم .
(( سپاس خداوندى را سزا است که به قدرت و توانائى خود غالب، و بفضل و احسانش نزدیک است، هر فائده و سودى را بخشنده و هر بلاى بزرگ و سختی را دفع کننده است .
بر احسانهاى پى در پى و نعمتهاى واسعهاش او را حمد مى کنم ، و به او ایمان مىآورم که اوّل و آشکار است ، و از او راه هدایت مىطلبم که نزدیک و راهنما است، و از او یارى مىجویم که غالب و توانا است و به او توکّل مى نمایم که کافى و یاور است.
و گواهى مىدهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است، او را براى انجام امر و فرمانش ، و تبلیغ حجّت و دلیلش، و ترساندن از عذابش پیش از روز رستخیز ، فرستاده است.
بندگان خدا , شما را سفارش میکنم به تقوى و ترس از خدائى که براى شما مثلها زده و اجلهاى شما را معلوم نموده، و لباسها به شما پوشانیده و در معیشت شما توسعه داده و به کردار شما احاطه دارد، و جزاى آنرا در کمین نهاده، و نعمتهاى بسیار و صله بیشمار بشما بخشیده، و بوسیله حجّتهاى آشکار شما را ترسانیده، و شما را به شمار آورده و مدّت عمر و زندگانى شما را در دار آزمایش و سراى عبرت تعیین نموده است . در دنیا امتحان مىشوید و بحساب آنچه که در دنیا گفته و انجام دادهاید رسیدگى میکنند، پس سر چشمه دنیا تیره و گل آلود است و منظره آن شگفت آور است، و در مورد امتحان و آزمایش هلاک و تباه مىسازد.))
پس از پند و هشدار پیرامون دنیا حضرت امیر علیه السلام به چگونگی مرگ و عالم قبر می پردازند :
حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا
آنی که ازآن فرار میکند یا از آن نفرت دارد و از آن بیزاری میجوید با او مانوس میشود
مشاهده می کنیم که صفت انس مربوط به زندگان است و عالم قبر عالم خواب نیست .
وَ اطْمَأَنَّ نَاکِرُهَا
تا کسیکه از آن دورى میکرد بآن انس گرفت و مطمئنّ گردید.
توضیح فرمایش حضرت امیر (ع) این است که : هرکس منکر قیامت ومرگ است وقتی بمیرد اطمینان پیدا میکند. چگونه ممکن است کسی بی خبر و در خواب و خالی از علائم حیاتی باشد و حالت انس و اطمینان قلب برای او پیدا شود؟.
قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْکِ الْمَضْجَعِ
وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ
و مُعَایَنَةِ الْمَحَلِّ
وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ
و او به خوابگاه تنگ (قبر) ، و باز گشتگاه ترسناک ، و مشاهده جایگاه همیشگى و ثواب عمل راهنمائی می شود.
توضیح :
لازم به یاد آوری است که جایگاه خواب و رختخواب واستراحت گاه را مضجع میگویند.
خواننده محترم توجه به این نکته دارد که فضای صحبت امیرالمومنین علیه السلام ، عالم برزخ و قبر و قبل از شروع قیامت اوست .
اگر مرده در قبر در حالت خواب و بی خیالی است ، دیگر تنگی ویا گشادی خوابگاه برای او فرق نمیکند. وحشت و معاینه برای مرده بی خبر و بدون علائم حیاتی چه معنا دارد ؟
در باره وحشت اهل قبور به کلمه قصار حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه توجه می کنیم :
وَ قَالَ ( علیهالسلام )وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرَُا عِنْدَکُمْ
ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى قصار 130 نهج البلاغه
و چون امیرالمومنین (ع) از صفین باز مىگشت، به گورستان بیرون کوفه نگریست و فرمود: اى اهالی خانه های هراسناک، و محله هاى تهى و گورهاى تاریک، و اى غنودگان در خاک ، اى بى کسان، اى تنها خفتگان ، اى وحشت زدگان ، شما پیش از ما رفتید و ما به دنبال شما به شما ملحق خواهیم شد.
امّا خانهها، در آنها آرمیدند، امّا زنان، به همسریشان گزیدند. امّا مالها، پخش گردیدند. خبر ما جز این نیست، خبرى که نزد شماست چیست؟
سپس به یاران خود نگریست و فرمود: اگر آنان را رخصت مىدادند که سخن گویند شما را خبر مىدادند که بهترین توشهها پرهیزگارى است.
براستی حضرت با چه کسانی سخن می گویند؟ آیا دیار ترس و وحشت برای کسی که در خواب خفته است و بدون علائم حیاتی است، معنا دارد ؟ احساس غربت یعنی چه ؟ به چه دلیل حضرت از آنها سوال می کنند ؟ آیا اذن کلام برای ارواح زنده است و یا برای اجساد بی خبر و گنگ؟
در قرآن هم آمده که خداوند متعال در برزخ جایگاه آل فرعون را در دوزخ به ایشان عرضه کرد . در خطبه 82 هم حضرت علی علیه السلام می فرمایند : قبر جایگاهی است که آنها مشاهده ثواب عمل می کنند.
حال باید پرسید: این چه خوابی است که بعضی از انسانها انس و اطمینان پیدا می کنند و بعضی محل و جایگاه خویش را معاینه میکنند، ترس بر ایشان غالب می شود و بعضی دیگر ثواب عمل می بینند ؟ آیا اینجا دنیای مردگان است یا زندگان ؟
البته به فرمایش امیرالمومنین (ع) عالم برزخ دنیای زندگان می باشد .
یاد آوری کنیم که محور بحث در این مقال مقتولین فی سبیل الله نیست و در مورد نوع انسانهای گنه کار است . بنابراین تمام آثار حیاتی از قبیل ترس و وحشت و غربت و غیره برای انسانهای کافر و گنهکار است و حیات و زندگی مومنین و کشته شدگان در راه خدا در برزخ مطلب دیگر و بالاتری می باشد .
وَ کَذَلِکَ الْخَلَفُ یَعْقِبُ السَّلَفَ
و همین طور بعضی ها به دنبال قبلی ها میروند.
لَا تُقْلِعُ الْمَنِیَّةُ اخْتِرَاماً
مرگ از هلاک کردن باز نمىایستد،
وَ لَا یَرْعَوِی الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً
و بازماندگان، از ارتکاب گناه دست باز نداشته پشیمان نمىشوند و عبرت نمی گیرند
یَحْتَذُونَ مِثَالًا
و از رفتار گذشتگان پیروى مىنمایند،
وَ یَمْضُونَ أَرْسَالًا
و پى در پى مىگذرند
إِلَى غَایَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَیُّورِ الْفَنَاءِ
تا به سرمنزل فناء و نیستى منتهى میشود
توضیح :
تا پایان فناء ونیستی یعنی آنجا که قیامت بپا میشود. به عبارت دیگر تا جائی که خدا صور اول را میزند وهمه فانی میشوند ودر صور دوم همه زنده میشوند توجه به این نکته حائز اهمیت است که این نیستی ربطی به برزخ ندارد، چون فرموده است : إِلَى غَایَةِ الِانْتِهَاءِ.
مجددا یادآوری می کنیم که وقایع قبل از (غَایَةِ الِانْتِهَاء) در فرمایشات حضرت مولی الموحدین علیه السلام مربوط به عالم قبر و برزخ می باشد.
حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ
پس هر گاه رشته کارها از هم گسیخت
وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ
و روزگار سپرى گردید
وَ أَزِفَ النُّشُورُ
و انگیختن مردم نزدیک شد
توضیح : جمله فوق به معنا ی برپائی قیامت است . بنابراین آنچه قبل از (وَ أَزِفَ النُّشُورُ) رخ می دهد مربوط به قیامت نمی باشد ، آنچنانکه حضرت در فراز بعدی با صراحت تمام از ( خروج از قبر ها ) سخن می گویند :
أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْکَارِ الطُّیُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِکِ
خداوند آنان را از میان قبرها و آشیانه پرندگان و لانه درندگان و میدانهاى جنگ بیرون مىآورد،
سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ
در حالتى که آماده انجام امر و فرمان حقّ تعالى بوده
مُهْطِعِینَ إِلَى مَعَادِهِ
و بسوى معاد و جاى بازگشت که خداوند براى آنها قرار داده بسرعت و تندى مىروند،
رَعِیلًا صُمُوتاً
گروهى ساکت و خاموش
قِیَاماً صُفُوفاً
و ایستاده در صفّ مىباشند
یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ
بینائى به همه آنان نفوذ دارد
وَ یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی
و منادى صداى خود را بهمه مىشنواند،
عَلَیْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ
لباس خضوع و فروتنى و فرمانبردارى و ذلّت و خوارى بر آنها پوشیده شود،
قَدْ ضَلَّتِ الْحِیَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ کَاظِمَةً
در آنروز مکر و حیله بکار نیاید، و آرزو بریده گردد، و دلها افسرده و غمگین باشد،
و این چنین انسانها به قیامت وارد شده و معاد خویش را مشاهده می کنند
در پایان این قسمت از مقاله سوالی را مطرح می کنیم چگونه می شود این همه صراحت را در کلام امیرالمومنین (ع) در مورد برزخ و عالم قبر نادیده گرفت ؟ و چرا باید یک شخص در ترجمه نهج البلاغه بر خلاف ادبیات عرب قلم فرسائی کند ؟ آیا بهتر نبود آقای برقعی در ترجمه خطبه 82 نهج البلاغه به فرمایشات مولا امیرالمومنین دقت بیشتری می کرد ؟ ما بحول الهی در موضوع برزخ و قبر در مقالات آینده در باره این خطبه و سایر سخنانی که مورد استشهاد آقای برقعی قرار گرفته است ، سخن خواهیم گفت و با عنایت از سوی حضرت امیر (ع) روشن خواهیم کرد که عالم برزخ و قبر ، دنیای حیات و زندگی و احاطه و ارتباط با دیگران است ، نه عالم خواب و بی خبری و قطع ارتباط با دیگران و خالی از علائم حیاتی .
عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام ( 2 )
در مقاله پیشین ادعای آقای سید ابوالفضل برقعی در زمینه عدم آثار حیاتی و زندگی در عالم برزخ را مردود دانسته و با استناد به فرازهائی از فرمایشات حضرت مولی الموحدین در خطبه 83 نهج البلاغه بیان کردیم که حالات و علائم حیاتی از قبیل انس ، وحشت ، اطمینان ، فریادخواهی ، احساس تنگی قبر و تکلم بر زندگی اهالی قبور در عالم برزخ حاکم است . اینک ادامه مطلب :
امیرالمومنین علی علیه السلام در ادامه فرمایشات خود از احوال و رفتار مردم در دنیا و مهلتی که داشته اند و توصیه برای روز حساب و فرا رسیدن مرگ و چگونگی برانگیخته شدن سخن می گویند . حضرت لحظات زوال و پیری و فرارسیدن مرگ را چنین توصیف می فرمایند :
((وَ تَلَفُّتِ الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ
و چشم به اطراف داشتن براى درخواست فریاد رسى و یارى جستن از خدمتگزاران وخویشان و دوستان و همسران
فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ
پس آیا خویشان دفع میکنند؟
أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ
و آیا شیون آنها سودى دارد ؟))
در اینجا باید سوالی مطرح کنیم و آن این استکه : آیا شیون دوستان متوفی ، مربوط به قبل از مرگ است یا داخل قبر ؟ می توانیم با دقت در جملات بعدی از فرمایشات امام علی علیه السلام که از محله اموات و تنهایی و تنگی قبر سخن می کویند ، نتیجه گیری کنیم که توصیفات فوق مربوط به حالات روح پس از مرگ می باشد.
((وَ قَدْ غُودِرَ فِی مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِیناً
در حالتى که در گورستان به گرو داده شده
وَ فِی ضِیقِ الْمَضْجَعِ وَحِیداً
و در خوابگاه تنگ (قبر) تنها مانده است ))
چگونه کسی که چیزی را نمی فهمد ، تنهائی در قبر را متوجه است ؟ آیا کسی که فاقد فهم و شعور است ، برایش فرقی می کند که در قبر تنها باشد یا نباشد ؟ احساس تنهائی در قبر و ترس زمانی معنا دارد که فهم وجود داشته باشد.
از فرمایش حضرت علی علیه السلام اینگونه بر می آید که روح پس از دفن شدن بدن در قبر ، دچار تنگی و فشار است و کتاب و سنت حالات حیاتی در عالم قبر و برزخ را متعلق به روحی می داند که فهم و شعور دارد ، نه از آن جسم مرده و بی حرکت .
خواننده محترم اگر با دقت به جملات ذیل از مولای متقیان توجه کند ، در می یابد که پاره پاره شدن و پوسیدگی و محو و نابودی مربوط به بدن مرده است ، نه روح زنده .
(( قَدْ هَتَکَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ
گزندهها پوست تنش را پاره پاره کردند
وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِکُ جِدَّتَهُ
و سختیها تازگى او را پوسانید و از بین برد
وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ
و بادهاى سخت آثارش را محو کرد
وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ
و مصائب دوران نشانههاى او را نابود نمود
وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا
و جسدها پس از طراوت و تازگى تغییر یافت
وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا
و استخوانها بعد از توانائى پوسیده شد ))
برای بار دیگر یادآوری می کنیم که اعتقاد شیعه بر بقا و زندگی و شنوائی و ارتباط روح در عالم برزخ و قبر استوار است.
(( وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا
و جانها در گرو بارهاى گران بماند ))
ملاحظه می کنید که در اینجا صحبت از روح است و سنگینی گناه و عمل زشت انسانها را ارواح به دوش می کشند و درک سنگینی گناه ، دائر مدار حیات و آگاهی روح است .
((مُوقِنَةً بِغَیْبِ أَنْبَائِهَا
و به اخبار غیب و نادیده یقین حاصل نمودند))
در اینجا انسان می فهمد که چه سیئاتی داشته و چه خرابکاری هائی کرده است . به این نکته دقت داریم که در این مقال ، سخن از قیامت نیست و روح در همان عالم برزخ به یقین از اخبار غیبی می رسد و نسبت به اعمال خویش معذب است .
(( لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا
زیاد کردن کردار نیکو را از ایشان نمىطلبند
وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَیِّئِ زَلَلِهَا
و از بدى خطاهاشان رضا و خوشنودى بدست نمىآورند
أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ
آیا شما پسران این مردم و پدران و برادران و خویشان ایشان نیستید
تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْکَبُونَ قِدَّتَهُمْ
که از رویّه ایشان پیروى کرده بر مرکب آنان سوار شده
وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ فَالْقُلُوبُ قَاسِیَةٌ عَنْ حَظِّهَا
در راهى که رفتهاند قدم مىنهید پس دلها سخت است براى بدست آوردن نصیب و بهره خود))
حضرت میفرمایند : بعدی ها هم اینگونه هستند ، یعنی عبرت نمی گیرند وقلوبشان قسی است ، ولذا از مرگ پدر ومادر وبرادر و دوستانشان عبرت نمی گیرند.
عالم قبر و برزخ در سخنان حضرت علی علیه السلام ( 3 )
درمقاله پیشین گفتیم : از فرمایش حضرت علی علیه السلام اینگونه بر می آید که روح پس از دفن شدن بدن در قبر ، دچار تنگی و فشار است و کتاب و سنت حالات حیاتی در عالم قبر و برزخ را متعلق به روحی می داند که فهم و شعور دارد ، نه از آن جسم مرده و بی حرکت .
اکنون در ادامه سخن به تذکرات دلنشین مولای متقیان و امیر مومنان علی (ع) در توجه دادن آدمیان به آخرت گوش جان می سپاریم :
لَاهِیَةٌ عَنْ رُشْدِهَا سَالِکَةٌ فِی غَیْرِ مِضْمَارِهَا
و غافلست از هدایت و رستگارى و در غیر مسیر خویش راه مىپیماید
کَأَنَّ الْمَعْنِیَّ سِوَاهَا وَ کَأَنَّ الرُّشْدَ فِی إِحْرَازِ دُنْیَاهَا
گویا مقصود بغیر ایشان است و گویا هدایت و رستگارى آنان در گرد آوردن دنیا است
وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ وَ أَهَاوِیلِ زَلَلِهِ وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ
و بدانید که عبور شما بر صراط است که قدمها از لغزش بر آن لرزان و شخص دچار هول و ترس بسیار گردد
فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِیَّةَ ذِی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ
پس اى بندگان خدا از خدا بترسید مانند ترسیدن خردمندى که فکر و اندیشه دل او را مشغول ساخته
وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ
و خوف و ترس بدنش را رنجور نموده و شب زنده داری خواب از چشمانش ربوده است
وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ یَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ
و امید او را در وسط روزها تشنه نگاهداشته و بى علاقهگى به دنیا خواهشهاى نفس را از او باز داشته
وَ أَوْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ
و ذکر خدا به زبانش جارى است و ترس را براى در امان بودن مقدّم داشته
وَ تَنَکَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِیلِ وَ سَلَکَ أَقْصَدَ الْمَسَالِکِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ
و از گفتار و کردارى که او را از راه راست و آشکار باز دارد چشم پوشیده و براى رسیدن براه راست روشن که مطلوبست در راستترین راهها سیر کرده
وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ وَ لَمْ تَعْمَ عَلَیْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ
و فریب خوردن که بسیار مانع است او را باز نداشته و مشتبهات بر او پنهان نیست
ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَ رَاحَةِ النُّعْمَى فِی أَنْعَمِ نَوْمِهِ
مظفّر و خرسند است به شادى بهشت و به آسایش و خوشى بسیار در آسوده ترین خوابگاه خود (که در بهشت برایش در نظر گرفته شده)
وَ آمَنِ یَوْمِهِ وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِیداً
و ایمن از روزش از گذرگاه دنیا گذشته و ستوده شده
وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِیداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ
و توشه آخرت را پیش فرستاده و خوشبخت گردیده و از ترس شتاب کرد
قسمت های فوق از فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام تایید دیگری است بر این مطلب که انسان خردمند در قبر خودش آسوده و ایمن است و گذرگاه دنیا را عبور کرده و ستوده شده است . آسودگی و احساس امنیت متعلق به روح با احساس و شعور است و برای مرده بی حرکت و بدون علائم حیات ، معنا ندارد.
وَ أَکْمَشَ فِی مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِی طَلَبٍ
و در دنیا که مهلتش دادند و در طلب خوشنودى پروردگار شوق داشت
وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِی یَوْمِهِ غَدَهُ
و براى گریختن رفت و در امروز مراقب فردایش بود
وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا
و آنچه که در پیش داشت پیش از رحلت دید،پس بهشت بجهت ثواب و بخشش کافى است
وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا وَ کَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِیراً
و دوزخ بجهت عذاب و سختى بس است و کافى است که خداوند انتقام گیرنده و مدد رساننده باشد
وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِیجاً وَ خَصِیماً
و بس است که قرآن احتجاج کننده و مخاصم باشد
الوصیة بالتقوى أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ
وصیّت و سفارش من بشما پرهیزکارى است و ترس از خدا که بوسیله آنچه ترسانده جاى عذر باقى نگذاشته
وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً
و بآنچه واضح و آشکار نموده حجّت تمام کرده است و شما را از دشمنى ترسانیده که نفوذ میکند در سینهها به طور پنهانى
وَ نَفَثَ فِی الْآذَانِ نَجِیّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى
و بصورت خیر خواهى در گوشها سخن مىگوید، پس گمراه کرده و تباه مىسازد و وعده داده آرزومند مىگرداند
وَ زَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ
و جرمهاى بد را آرایش مىدهد و گناهان بزرگ هلاک کننده را آسان جلوه مىدهد
حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ
تا آنکه بتدریج پیرو خویش را فریب داده و مانند رهن و گرو در قید و بند اطاعت خود در آورد
أَنْکَرَ مَا زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ
آنچه که زینت و آرایش داده بود انکار میکند و آنچه که آسان وا نمود کرده بود بزرگ مىشمرد و از آنچه که ایمن کرده بود مىترساند
حضرت امیر (ع) پس از توصیه به تقوای الهی و انذار از وساوس شیطان ، چگونگی فرارسیدن مرگ را توصیف می فرمایند :
وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ وَ جَذْبَةٍ مُکْرِبَةٍ وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ
و مرگ برای او حالتی بی تابانه و کششی غمگینانه و حرکتی رنج آور است
ثُمَّ أُدْرِجَ فِی أَکْفَانِهِ مُبْلِساً
او در کفنها پیچیده میشود در حالت نومیدى
حالت نومیدی برای بدن نیست و روح انسان را در برمی گیرد . در صورتی که عبارت(( ثُمَّ أُدْرِجَ )) بدن را شامل می شود.
وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً
و کشیده می شود در حالتى که فرمانبردار و آرام است
در قسمت فوق امیرالمومنین (ع) توصیف می فرمایند که بدن انسان مرده است ، ولی روح انسان این حالات را میفهمد
ثُمَّ أُلْقِیَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِیعَ وَصَبٍ وَ نِضْوَ سَقَمٍ
بعد او را روى تختههاى تابوت مىاندازند وا مانده و از حال رفته ، مانند شتر از سفر باز گشته و رنجور که از جهت بیمارى لاغر گردیده است
جمله ((أُلْقِیَ عَلَى الْأَعْوَادِ)) نیز از بدن سخن می گوید ، به همانگونه که عبارت ((تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ)) ، در فرمایش بعدی مولا علی علیه السلام ، نیز مربوط به حمل بدن می باشد ، بدنی که روح از آن نا امید شده و حضرت در فرازهای پیشین از پوسیدگی آن سخن گفتند
شادی روح خادم سیدالشهداء کربلایی حاج حسن بهزادنسب صلواتفدائی حضرت مهدی (عج) در سه شنبه هفدهم آبان ۱۳۹۰
ساعت 15:2 موضوع |
لینک ثابت