نام شعر:قصه ی غُصه

نام شعر: قصه غُصه

میخام یه چیزایی بگم... بغض شمارو بشکونم

کم کم یه روضه بخونم... قلب خدارو بشکونم

فقط یه لحظه گوش کنید...چراغ هارو خاموش کنید

ببندید این چشماتونو...رها کنید دلا تونو

آه امان کرب و بلا... قصه خاک وبچه ها

قصه بارون خدا... قصه تیروخیمه ها

قصه خشکی لبها... قصه ساقی خدا

قصه تلخ حال ما... قصه داغ کربلا

قصه حُر تو نینوا... توبه اون پیش آقا

قصه دستمال بابا... قصه شوق شهدا

قصه سوز و درد و آه... خون خدا تو قتلگاه

قصه کرار علی... شبیه ترین به نبی

قصه تشنه کوچولو... تیرسه شعبه به گلو

قصه شرمنده شدن... معدن غمها بشدن

قصه یاران خدا... ذبح تموم لاله ها

قصه ساقی توی آب... نخوردن یه قطره آب

قصه تزئیین بدن...با تیرو نیزه و مِحَن

قصه مادرو دیدن... یکبار داداش رو شنیدن

قصه خیمه عمو... گریه ما برای او

قصه کشتن بابا... وداع اون تو خیمه ها

قصه شاه عرش و فرش... پر شدن لب از عطش

قصه خون آسون... آتیش زدن به حالمون

قصه داغ خیمه ها... فرار کنید آی بچه ها

قصه خار به پای ما... حمله دیوٌ به باغ ما

قصه دو طفل کوچیک... آسمون سرد و تاریک

قصه آب آوردن و... تو قتلگاه دویدن و 

قصه ناله بابا... یادم کنید آی شیعه ها

قصه بند و دست ما... سوار ناقه شدنها

قصه قرآن بابا... مگر نمیشنوید شما؟

قصه کفر مردمها... سر بابا تو میدونها

قصه خولی پلید... زنش چی دید رنگش پرید؟

قصه مجلس شراب... اون خطبه های ناب ناب

قصه بازار یهود... یک تکه سنگ اومد فرود

قصه تازیانه ها... عمه میخورد بجای ما

قصه زینب و بابا... سر رو شکست مثل بابا

قصه برگشت ماها... به کربلا پیش بابا

قصه گریه رباب... لالایی های وقت خواب

قصه طوفان چشمها... رقیه نیست پیش ماها

قصه درد و دل ما... بابا کجا بودی شما؟

قصه مارو شنیدی... خودت که داشتی می دیدی

دیدی زن یهودی رو... دیدی طناب خونی رو؟

دیدی رقیه گم شده... پاهاش چقدر خونی شده

دیدی تو توهین به ما... تو بازار یهودی ها؟

آره بابا اینجوریه... گل یاست کبودیه

بابا تو رفتی و ما ها... فرار میکردیم رو خارها

اشکال نداره بابا جون... ببین رسیدیم پیشتون

هوای عمه رو بگیر... بعد تو خیلی شده پیر

دیدید دیگه آی بچه ها... چقدر خرابه حال ما

فقط شما یک کار کنید... تکیه هارو بپاکنید

گریه برای ما کنید... یاد خرابه ها کنید

بخونید از اشکهای ما... بخونیداز رو نیزه ها

بخونید از خون خدا... به یاد کل شهدا

بخونید و صفا کنید... سفر به کربلا کنید


 

شادی روح خادم سیدالشهداء کربلایی حاج حسن بهزادنسب صلواتفدائی حضرت مهدی (عج) در چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 1:14 موضوع | لینک ثابت


نام: صدای آشنا

نام: صدای آشنا

میرسدبه گوش صدای گامهای آشنا

صدای روضه  نوای ناله های آشنا

رسیده باز روزهایی که محشر بپا شده

چشمه خون خدا جوشان بکربلا شده

ای قدسیان دوباره سر بر زانوان نهید

بر سورغم دمیده و چشم راطوفان نهید

اظفار به رخ کشیده و حق حق کنید

زین غم عظما باید هم که دق کنید

این نیست آنی که گذشته روزآن

تا جنت اعلاء بود پیوسته روز آن

هردم به لب امان ز گودال کربلا

فتاده برزمین جسم بی حال کربلا

شاهی که گشته پامال کینه ها

آتش زده دشمن بر بال خیمه ها

کشتی رسید و ایام کوچ شد

هرکس چو بهزاد ماند پوچ شد


 

شادی روح خادم سیدالشهداء کربلایی حاج حسن بهزادنسب صلواتفدائی حضرت مهدی (عج) در چهارشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 0:27 موضوع | لینک ثابت