نام شعر: من یا اهریمن

کیستم من یوسف زهرا منم

ادعا باشد که دردلها منم

کیستم من دم ز عشقم میزنی

تیر ها برقلب پاکم میزنی

کیستم من ذکر من داری دهان

اشک من جاری کنی اندر نهان

کیستم من تو دمی با من خوشی

در دم دیگر تو من را می کشی

کیستم من لحظه ای تو با منی

لحظه ای دیگر تو با اهریمنی

کیستم من که مرا نشناختی

پیش چشمم تو مداوم تاختی

کیستم من گفته ای روحی فداک

لیک گنه کردی بدون هیچ باک

کیستم من آنکه کرده التماس

از چه رو داری عدو را تو تماس

کیستم من جمعه ها یاد منی

در خوشی هایت تو با اهریمنی

کیستم من چشمه لطف خدا

انکه ازآتش کندنسلت  جدا

کیستم من قدر من نشناختی

آمدی تو در حریمم تاختی

کیستم گاهی نظر کردم به تو

بلکه از شرم سر کمی آری بتو

کیستم من ماه و خورشیدازمنند

کل افلاک بر زمینم می چرند

کیستم من گریه کردم بیشمار

گرد دشمن تو چرا داری قرار

کیستم من نقطه خاء خدا

گر به زیر آری شوی دیگر جدا

کیستم من شمع بزم انجمن

غفلتت کرده مرا اندر مهن

کیستم من که تو را کردم سلام

تو جوابم را ندادی یک کلام

کیستم من لنگر هفت آسمان

نور چشمم بر همه افلاکیان

کیستم من کشتی لطف خدا

من نجاتت می دهم از هر خطا

کیستم من بارها دیدم گنهکاری تو

اشک ریختم برتبهکاری تو

بارها با هرگناه و هر بدی

آمدی محکم به من سیلی زدی

بارها با اشک و آه و ولوله

بردلم انداختی صد زلزله

بارها شرمنده ازلطفم چنین

از پلیدی ها سرت آمد زمین

بارها یادی زمن کردی جوان

اشک و آهت میکند این را بیان

بس کنم دیگر من این گفت وشنود

عقدها بود بر دل من مانده بود

حال ایام و زمان آن گذشت

آنچه کردی هرچه بودی آن گذشت

تو بیا زین بعد عمل آغاز کن

باب عشق دیگری رو باز کن

میدهد حق لحظه ای امر فرج

ای تو بهزاد کن کمی فکر فرج 

                                       


 

شادی روح خادم سیدالشهداء کربلایی حاج حسن بهزادنسب صلواتفدائی حضرت مهدی (عج) در دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:20 موضوع | لینک ثابت